کد مطلب:134064 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

چهره ی کفرآلود یزید
از موارد صریح و روشنی كه یزید اصولی ترین معتقدات اسلامی را یكباره انكار می كند و بغض و عناد خویش را نسبت به پیامبر عالیقدر اسلام صلی اللَّه علیه و آله علنی می سازد اشعاری است كه وی پس از شهادت حضرت حسین بن علی علیهماالسلام، هنگام ورود اسراء به شام در مجمع عمومی سروده است در آن روز كه فرزند معاویه در فكر كوتاه و ضعیفش خود را از هر نظر پیروز می دید و تنها رقیب سرسخت و تسلیم ناشدنی خویش را كشته و خاندان مقدس آن حضرت را در برابر خود اسیر مشاهده می نمود آنچنان غرور و نخوت بر مغز پلیدش غلبه كرد و قدرت كاذب او وی را سرمست ساخت كه به غلط تصور كرد كارها دیگر به پایان رسیده و تمام هدفهای شیطانی او و پدرش انجام شده و دیگر از اسلام و خاندان پیغمبر اسمی باقی نخواهد ماند!!!.

در آنجا بود كه پرده از روی عقاید باطنی خویش برداشت و افكار جهنمی خود را صریحاً در آن مجلس بزرگ و عظیمی كه بوجود آورده بود روشن ساخت وی ضمن اشعاری گفت:



لیت أشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحی نزل



لست من خندف ان لم انتقم

من بنی احمد ما كان فعل



قد اخذنا من علی ثارنا

و قتلنا الفارس اللّیث البطل



و قتلنا القرن من ساداتهم

و عدلناه ببدر فانعدل



فجزیناهم ببدر مثلها

و باحد یوم احد فاعتدل



لو رأوه لاستهلوا فرحاً

ثم قالوا یا یزید لا تشل






و كذاك الشیخ اوصانی به

فاتبعت الشیخ فیما قد سئل



[1] .

یعنی ای كاش پدران من، آنهائی كه در جنگ بدر كشته شدند می بودند و ناله های خزرج را از فرود آمدن نیزه ها می شنیدند- محمد (ص) با ملك و حكومت بازی كرد نه وحی بر او نازل شده بود و نه از آسمان خبری داشت- من از قبیله ی خود نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم آنچه كه او درباره ی پدران من انجام داد- ما خونی از علی طلب داشتیم گرفتیم و سوار دلاور چون شیر را كشتیم- ما در زمان خود بزرگان آنها (بنی هاشم) را كشتیم و این كار مساوی بود با آنچه كه آنها در بدر نسبت به قبیله ی ما انجام دادند. ما آنها را به آنچه كه در بدر نسبت بما انجام داده بودند مجازات نمودیم و در رزو احد هم آنها را پاداش دادیم.

اگر پدران من می دیدند آنچه كه من نسبت به فرزندان احمد در كربلا انجام دادم هر آینه از كثرت شادی و سرور فریاد برمی آوردند و می گفتند ای یزید دست تو شل مباد- این انتقامی كه من از بنی هاشم گرفتم همان وصیتی است كه پدرم بمن نمود و من فرمان او را متابعت كردم و خواسته ی او را انجام دادم».

در این اشعار یزید دیگر چیزی در دل نگه نداشت و آنچه كه در نهاد وی پنهان بود صریحاً بیان كرد. فرزند معاویه در اینجا با صراحت


داستان وحی و نبوت را انكار كرده و ادعای آنرا از جانب حضرت محمد (ص) تنها برای بدست آوردن حكومت و قبضه كردن قدرت می داند، یزید در این گفتار علناً از مشركین و كفار قریش كه در جنگ بدر شركت داشتند حمایت می كند و بر مصائب آنان تأسف می خورد!!

این فرزند زاده ی هند از حادثه ی كربلا و شهادت فرزند رسول خدا سخت مسرور است و آنرا به حساب انتقامی از كشته شدگان بنی امیه و مشركین در جنگ بدر می گذارد،نوه ی ابوسفیان در این اشعار آرزو می كند كه ای كاش پدران وی و دشمنان پیغمبر می بودند و حادثه ی خونین طف را می دیدند و آنگاه از خوشحالی و سرور نعره می كشیدند و به او می گفتند ای یزید دست تو شل مباد!!! آری اینست حامی دین و پناهگاه اسلام آن كسی كه مسئولیت مستقیم حفظ قرآن و آئین و مصالح ملت اسلامی را بر عهده گرفته است!!!.


[1] ناسخ التواريخ حالات حضرت سيد الشهداء جزء سوم صفحه ي 136 چاپ تهران سال 1336 شمسي- الغدير ج 3 صفحه ي 260 چاپ تهران.